دو روزه که سعی می کنم افکارم رو کنترل کنم. نسبت به افکار و احساساتم در هر لحظه آگاه هستم و دقت می کنم که هر وقت فکری ناراحت کننده و موجی از افسردگی به طرف بیاد اون رو با یک فکر
مثبت جایگزین کنم و اگر نتونستم این کار رو بکنم چند بار خودم تکرار می کنم که: «همه چیز درست میشه». تا اینجای کار این نوع از کنترل برام خوب بوده... دارم کتاب «تعالیم آبراهام» رو از کانال تلگرامی «نوردخت» گوش میکنم. پر از انرژی مثبته و به آدم این حس و اطمینان رو میده که به سرچشمه انرژی و خدا وصله و هرگز فراموش نشده و نمیشه... امروز با یکی از دوستان دوران دانشگاه رفتم بیرون؛ خیلی دختر بانمکیه! شب ساعت یازده و نیم بهم توی واتساپ پیام داده که صبح ساعت هشت بیدارش کنم تا بتونیم با هم قرار بگذاریم و بریم بیرون. صبح بعد از این که بیدارش کردم گفته صبر کنم خودش رو پیدا کنه بعد بیاد تماس بگیره تا هماهنگ بشیم. من هم با عجله رفتم صبحانه خوردم و کارهای روزانه ام رو انجام دادم و منتظر شدم اما تا ساعت یازده خبری از خانم نشده؛
دوباره بهش زنگ زدم و گفته صبر کن دو دقیقه ای آرایشم رو بکنم و خبر بدم تا بریم... اما این صبر کردن من تا ساعت دوازده طول کشیده و در نهایت ما یک ربع مونده به ساعت یک ظهر، توی گرما رفتیم بیرون و یه کم دور زدیم و بعدش باباش بهش زنگ زده و یک ساعت هم با اون صحبت کردند... خلاصه خیلی روز بانمکی بود... البته علت صحبتش با باباش هم این بوده که با شوهرش دچار مشکل شده و از باباش خواسته تا با شوهرش صحبت کنه!... البته من بعدا هم بهش گفتم که مسئله ای که با شوهرش داره خیلی بزرگ و لاینحل نیست... به هر حال مشکل هر کسی برای خودش بزرگ و آزار دهنده است...چیزی که این وسط خیلی جالبه اینه که د ارتعاش مثبت...
ادامه مطلبما را در سایت ارتعاش مثبت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tanha550 بازدید : 84 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 15:17